زیر سایه آفتاب |
گریه بهانه ای ست که عاشق ترم کنی؛ شاید مرا کبوتر جلدِ حرم کنی؛ آقای من؛ کلاغ به دردت نمیخورد؟! از راه دور آمده ام تا باورم کنی؛ با ذوق و شوق آمده ام ای حضرتِ رئوف؛ فکری به حالِ رنگِ سیاهِ پرم کنی؛ زشتم قبول! بچه آهو که نیستم؛ باید نگاهِ معجزه بر جوهرم کنی؛ باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم؛ تا عاقبت به خیر ترین نوکرم کنی... (وحید قاسمی) منبع: اقلیم رهایی ????????: خنکای آفتاب... [ دوشنبه 92/11/28 ] [ 11:15 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
شانس بزرگ من توی کارم اینه که مدیرم بیش تر استادم هستند تا کارفرما! استادی که ایده ها و نظراتشون همیشه برام الهام بخش بوده و هست. خداییش تا جایی که از دستم بر میاد سعی می کنم کارم رو درست انجام بدم؛ اما گاهی واقعا کارا گیر می کنن و تو موقعیت های خاصی گیر می افتم که کاری از دستم بر نمیاد، یا حداقل زمان می بره تا بتونم دوباره بر کار سوار شم. بدترین اتفاق تو چنین موقعیتی اینه که ناچار شی نتیجه کارت رو پیش از زمان مقرر و تو یه موقعیت رسمی ارائه بدی؛ اونم تو یه موقعیت برون سازمانی و به رده های بالاتر!!! معمولا اگر چنین موقعیت هایی پیش بیاد، خودِ استاد هم به عنوان مدیریت مجموعه تو جلسات حضور دارند؛ و خلاصه ش این که نتیجه عملکرد من مستقیم به ایشون بر می گرده و ایشون باید در مقام پاسخگویی قرار بگیرن! با وجود همه حساسیتی که دارم و حتی الامکان سعی می کنم کار رو درست انجام بدم، اما تو چنین موقعیت هایی همیشه شرمنده میشم و خودم رو سرزنش می کنم که چرا کاری کردم که نتیجه عملم باعث شرمندگی ایشون بشه؟! ایشون به نیروهاشون اعتماد 100% دارن، و سزاوار نیست که جواب این اعتماد غیر از قدر شناسی باشه... هر چند مطمئنم که اگر خطایی از ما سر بزنه، ایشون انقدر بزرگوارند که حتی اگر خیلی هم اذیت بشن دم بر نمیارن (و همین اخلاق ایشونه که مساله رو پیچیده تر می کنه!) و البته آدم هایی هم که تو رده های بالاترند انقدر تجربه و انصاف دارن که عملکرد ضعیف یکی مثل من رو به حساب ایشون نذارن؛ اما باز هم همیشه این حس قلبم رو به درد میاره که احتمال آسیبی از جانب شخصِ من متوجه ایشون بشه... امروز که طبق روال همیشه جلسه عمومی بود و در واقع جمع خصوصی ما و ایشون، باز هم بین صحبت هاشون از اطمینانشون نسبت به ما می گفتن. و دوباره این حس در من زنده شد... اما این بار حسی به مراتب دردناک تر از همیشه! به خودم گفتم: بزرگواری ایشون و ولایتشون بر من در محیط کار - که البته فقط جزئی از زندگی من به حساب میاد- تا این حد منو شرمنده می کنه که هر روز و هر ساعت خودمو به چالش می کشم که مبادا از آنچه می ترسم به سرم بیاد؛ اما امام زمانی رو که در بزرگواری دُردانه عالم اند، هر روز و هر ساعت سیبل تیرهای بلای عمل خودم قرار دادم و بی وقفه شلیک می کنم و شرمنده هم نیستم!!! اندر حکایت بزرگواری ایشون همین بس که: با وجود این که جز ضرر هیچ سودی براشون ندارم (!!!) باز هم جیره خوار لطف و محبشون هستم... اندر حکایت ولایت پذیری من هم همین بس که... ????????: تجربیات یه مدیر تازه کار! [ دوشنبه 92/11/28 ] [ 8:10 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
حاج حسین (طاهری)، گاهی آن قدر ما را می دواند که همگی از نفس می افتادیم و تازه بعد از آن می بایست سینه خیز می رفتیم و غلت می زدیم. البته او همه این کارها را همراه ما و حتی زودتر از ما انجام می داد. اگر ما را پا برهنه می کرد تا روی سنگ ها و خارها بدویم، خودش زودتر از بقیه پوتین ها را در می آورد و گاهی که احیانا اشتباهی از کسی سر می زد و تنبیه می شد، خود او نیز پا به پای شخص خاطی تنبیهات را انجام می داد. این گونه رفتارها صمیمیت خاصی بین او و بچه ها ایجاد کرده بود. اسم تک تک ما را می دانست و با همه دوست و همدم شده بود. در جای خودش با بچه ها شوخی می کرد و خلاصه خیلی مهربان بود. در مسابقات فوتبال و تنیس و دو مثل بقیه شرکت می کرد و در موقع لزوم هم بسیار جدی و متین بود. ... یکی از خصوصیات اخلاقی حاج حسین، تواضع بود. فروتنی او به قدری بود که گاه جارو به دست می گرفت و اتاق ها را جارو می زد. اگر ظرف کثیفی در جایی افتاده بود فورا آن را می شست و به تدارکات تحویل می داد. او برای تمام بچه ها سرمشقی نمونه بود و همه دوستش داشتند. حتی در نمازهای جماعت نیز همیشه در صف آخر می ایستاد و هیچ وقت خود را برتر از دیگران نمی دانست. فرمانده من- انتشارات سوره مهر- رمز یا زهرا (س)/ داوود امیریان ????????: سایه نشین های عالم افروز! [ دوشنبه 92/11/28 ] [ 7:31 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
«ببخشید!» «اشتباه کردم!» «وای خدایا... بازم فراموش کردم!» «شرمنده! دیگه تکرار نمیشه!» «شما بزرگی کن و این یه بارم ببخش!» «این بار رو نادیده بگیر شما! جبران می کنم!» قبول دارم که آدمایی که پای اشتباهشون می ایستن و عذرخواهی می کنن، حداقل تفاوت بد و بدتر رو می فهمن!!! اما آخه تکرار این عبارات شریف هم به خودیِ خود از صد تا سرطان بدتره که! بعضی ها (البته بعضیا ها!!!) به یه جایی می رسوننش که حرفشون برا بقیه خریدار نداره هیچ؛ خودشون هم به خودشون عادت می کنن!!! آخه آدم یه کم هم حواسش به دخل و خرج رفتارش باشه بد نیست بخدا! آدم هم آدمای خسیس!!! حداقل حواسشون هست هر بار که لب باز می کنن، چند براشون آب می خوره! والّا! (صرفا جهت خودتنبیهی!!!) ????????: تجربیات یه مدیر تازه کار! [ سه شنبه 92/11/22 ] [ 9:11 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
«چون صبح کنی پس بدان که این زندگی که خدا به تو داده به برکت آن حضرت است پس او را سپاس بگزار و خدا را به این نعمت شکر کن و مواظب خودت باش که مبادا این نعمت را در غیر رضای او صرف کنی که مایه تیره روزی تو خواهد شد. پس چنانچه در معرض گناهی قرار گیری به یاد آور که مولایت در این حالت زشت تو را می بیند، پس به پاس احترام او گناه نکن. و اگر کار خوبی پیش آید به انجام آن سبقت کن. و بدان که آن نعمتی است الهی که خدا آن را به برکت مولایت به تو بخشیده است و در هر بامداد و شامگاه بر آن جناب سلام کن، سلام غلامی که مشتاق دیدار اوست و از فراقش در سوز و گدار است، سلام مخلصی که اشکهایش بر گونه هایش سرازیر است و باور دارد که در خدمت مولایش ایستاده است. و چون هنگام نماز خواندنت فرا رسد حال مولایت را در وقع ایستادنش در پیشگاه خدای بزرگ متذکر شو. و با حضور قلب و خشوع جسم و چشم پوشی از غیر خدا به آن بزرگوار تاسی کن و بدان که توفیق یافتنت به این امر، جز به برکت مولایت نیست. و این عبادت جز به موالات و پیروی آن حضرت از تو پذیرفته نمی شود و چون از نماز فارغ شدی آن حضرت را به سوی خدا وسیله و شفیع قرار ده که آن نماز را از تو قبول فرماید و پیش از هر دعایی به دعا کردن برای او آغاز کن و هرگاه حاجتی برایت پیش آید آن را بر حضرتش معروض دار و به درگاهش زاری کن تا او به درگاه خدا در بر طرف کردن آن از تو شفاعت کند.» مکیال المکارم// فی فوائد الدعا للقائم (عج)// آیه الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی ????????: خنکای آفتاب... [ سه شنبه 92/11/22 ] [ 5:15 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
«مردم مدینه و بادیه نشینان پیرامونشان را نرسد که از [فرمان] پیامبر خدا سر باز زنند و جان خود را عزیزتر از جان او بدانند؛ چرا که هیچ تشنگى و رنج و گرسنگی در راه خدا به آنان نمى رسد و در هیچ مکانى که کافران را به خشم مى آورد قدم نمىگذارند و از دشمنى غنیمتى به دست نمى آورند مگر اینکه به سبب آن عمل صالحى براى آنان [در کارنامه شان] نوشته میشود زیرا خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکند.» (سوره مبارکه توبه/ آیه شریفه 120)
(یک خرمن از هزاران...) ????????: خنکای آفتاب... [ سه شنبه 92/11/22 ] [ 4:37 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
پیامبر اکرم (ص): «سیکون بعدی أقوام لا یستقیم لهم الملک إلا بالقتل و التجبر و لا یستقیم لهم الغنى إلا بالبخل و لا تستقیم لهم المحبة فی الناس إلا باتباع الهوى و التیسیر فی الدین ألا فمن أدرک...» بعد از من قومی میآیند که ملکشان قوام پیدا نمیکند مگر به قتل و ظلم؛ غنی نمیشوند مگر به بخل؛ و زمانی که میخواهند بین مردم محبت پیدا کنند از هوای نفس مردم تبعیت میکنند؛ و دین را آسان جلوه میدهند تا محبوب شوند. تحف العقول ص 59
سخت ترین بخش دین داری، امتحان دادنشه! اما استاد پناهیان تو این مجموعه سخنرانیشون به زیبایی توضیح می دن که این سختی از جنس اون سختی الکی هایی که ما به جون می خریم و نتیجه ای هم نمی گیریم نیست!!! (پیشنهاد می کنم حلاوت این سخنرانی رو خودتون بی واسطه بچشین.) تو سخنرانی شب هفتم، ایشون یه سری از فواید ضمنی توجه به امتحان رو ذکر می کنن (که فکر کنم برا اینه که چهار تا آدم عجول مثل من امون بِدَن و بذارن ایشون اصل حرف رو بزنن!!! دیدین به این بچه هایی که مریض شدن یه آبنبات میدن سرشون گرم باشه؛ بعد شربت می ریزن تو حلقشون؟!!) آثار روحی توجه به امتحان: 1- برای روحیه آدم خیلی خوب است. 2- دچار ترسهای بیجا نمی شی. 3- دچار اضطرابهای بیجا نمی شی. 4- دچار کینه های بیجا نمیشی. 5- فوق العاده آرامش میدهد. 6- ارتباط با خدا رو درست میکنه. 7- تکبر رو از بین میبره. 8- انسان یک مقدار ترسان به درگاه خدا میشه. 9- بعد از این ترس محبت پیدا میکنه. 10- وابستگی و اتکای به خدا پیدا میکنه. آثار فکری توجه به امتحان: 1- الکی فضای تربیت دینی رو ضعیف قلمداد نمی کنی. 2- الکی فضای سیاسی رو ضعیف تلقی نمی کنی. 3- الکی فضای تبلیغاتی رو ضعیف تلقی نمی کنی. 4- دور کردن ما از قضاوت های سطحی و عوامانه! (در مورد خودمون هم به همچنین!!! بروز سختی به مفهوم اشتباه بودن سیاست گزاری ها و برنامه ریزی ها نیست.) برداشتی آزاد از سخنرانی شب هفتم محرم92- استاد پناهیان- دانشگاه امام صادق (ع) ????????: دو کلام با دیوار! [ شنبه 92/11/19 ] [ 11:1 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
[ جمعه 92/11/18 ] [ 4:52 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
... بر خلاف عقیده پلیس، ایلین کلمن یک باره ناپدید نشده بود؛ بلکه با گذشت زمان از نظر پنهان شده بود. سال ها در گوشه و کنار نشسته بود، بی هیچ نگاهی که بر او خیره باشد، بی هیچ اعتنایی، که باعث شده بود حالش از خودش به هم بخورد و نسبت به خودش احساسی متزلزل داشته باشد. اغلب احساس می کرد نامرئی شده است. اگر بپذیریم که ما با تاثیر گذاشتن بر ذهن دیگران و با ورود به خیال آن ها حضور داریم، دختر معمولی و آرامی که مورد توجه کسی نبود به مرور، حسی از محو شدن را در خود تجربه می کرد. انگار آرام آرام از دنیا پاک می شد. ... ایلین تنها نیست. همین گوشه و کنار در گرگ و میشِ خیابان ها، در راهروهای تاریک سالن های تئاتر، پشت شیشه اتوموبیل های پارک شده، در چراغ های نارنجی رنگ و کم سوی مراکز خرید، گاهی می بینیدشان، ایلین کلمن های دنیا را. ... سعی می کنم در چشمانشان خیره شوم و با دقت به درونشان نفوذ کنم؛ اما همیشه دیر می رسم به شان؛ هنگامی می رسم که محو شده اند. عادت همیشگی شان پابرجاست، مورد توجه نبودن. شاید حق با پلیس ها باشد که گمان می کنند شرارتی در کار است، چرا که دوران معصومیت برای ما رو به پایان است، برای ما که نمی بینیم، به خاطر نمی آوریم و اعتنا نمی کنیم. ما هم دستانِ ناپیدایی. من هم قاتل ایلین کلمن هستم. بگذارید این اعتراف نیز در پرونده اش ثبت شود. بخشی از داستان «ناپدید شدن ایلین کلمن» نوشته: استیون میلهاوسر- ترجمه: محمد دارابی- همشهری داستان- شماره 41- بهمن92
????????: دو کلام با دیوار! [ جمعه 92/11/18 ] [ 4:27 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
خاطرات «شهید حاج مهدی عراقی» در مورد طیب حاج رضایی (حرّی دیگر) و قیام 15 خرداد 1342: ... بچه ها گفتند که این دسته ای که روز عاشورا ما می خواهیم (از مسجد حاج ابوالفتح) راه بیندازیم، ممکن است این ها (طیب و ...) بیایند و نگذارند و به هم بزنند. آقا (امام خمینی) گفت: «نه، این ها علاقه مند به اسلام هستند؛ این ها اگر روزی یک کارهایی کرده اند (مثل 28 مرداد) آن هم بر اساسِ عرق دینی شان بوده و به حساب توده ای ها و کمونیست ها آمده اند یک کارهایی کرده اند. حضرت امام ادامه داد: این ها کسانی هستند که نوکر امام حسین (ع) هستند و در عرض سال، همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود تا به عشق امام حسین (ع) سینه بزنند؛ خرج بکنند؛ چه بکنند و از این حرف ها. (لذا) خاطر جمع باشید.» (طیب حاج میرزایی کسی که ترجمان انقلاب را انقلابی تر نمود...) طیب- نشر امینان- گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی- چاپ دوم- ص123 معرفی کتاب: وبلاگ آرامش یک خلوت ????????: سایه نشین های عالم افروز! [ جمعه 92/11/18 ] [ 1:8 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
|
|
[ ????? : ????? ????? ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |