زیر سایه آفتاب |
1) ... چند نفری زمان حمله را از شما پرسیدند. گفتید: خیلی نباید مانده باشد. گفتند: فرصت خوابیدن هست؟ خسته بودند. شب قبل نخوابیده بودند. باران بی امان باریده بود و سنگرها را آب برداشته بود. گفتید: فرصت چرتی شاید باشد؛ اما سیر خواب نباید شد. خواب را مزه مزه کنید، بچشید ولی سیر نخوابید، ایستاده یا نشسته بخوابید، آنچنانکه بی کم ترین صدا برخیزید. نه امشب فقط که همیشه بر همه چیزتان مسلط باشید. نگذارید که هیچ تمایل و خواسته ای بر شما مسلط شود. اگر چنین باشد دشمن هم نمی تواند بر شما مسلط شود. ... جلد اول- داستان آن شب عزیز- صفحه 279 2) ... اختلاف، گاهی اسباب رحمت است، اما جنگ و ستیز و جدال نه در شان شماست. مؤمنانِ از بند رسته و به ریسمان خدا پیوسته، هرگز به اختلاف نمی رسند؛ بر چه اختلاف کنند؟ بر سرِ چه به جنگ برخیزند؟ جلد دوم- نمایشنامه خار و دل- صفحه 37 3) جوان: تو آن سقایی که تا عطش نیافرینی، آب به سائل نمی دهی. پیر: غیر از این اگر باشد، مستوجب شماتت است. جلد دوم- نمایشنامه ساحل- صفحه 117 ????????: لحظه ای درنگ باید... [ شنبه 93/1/9 ] [ 11:7 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
|
|
[ ????? : ????? ????? ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |