سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر سایه آفتاب

... اکنون مدت هاست که کلمات نیز به تبعیت از اوضاع زمانه مفاهیم متفاوت و متفرق و حتی متضاد یافته اند و هر کس به خود اجازه می دهد که از کلمات هر معنایی که دل خواه اوست اتخاذ کند. ایدئولوژی های رنگارنگ برای کلمات معانی رنگارنگی تراشیده اند و هیچ مرجع و محور و حقیقت واحدی نیز وجود ندارد که انسان ها برداشت های متفرق و متضاد خود را از کلمات واحد نسبت به آن اصلاح و تصحیح کنند.1 نمونه آن افتراقی است که در معانی همه کلمات، از جمله علم، عقل، سیاست، اقتصاد، تاریخ، تکامل، تمدن، انسان، انسانیت، روح، ماده، ذهن، عین، اراده، حیات، طبیعت و ... در ایدئولوژی های مختلف پیش آمده است.

...


1- این عصر اصلا عصر تفرقه است. وحدت و اتحاد ناشی از توحید است و انسانیت هر چه از توحید به سوی شرک و الحاد گرایش پیدا کند، بیش تر و بیش تر به سمت تفرقه در همه زمینه ها پیش خواهد رفت. پیدایش ایسم های متعدد در تفکر بشر امروز، فی نفسه تاییدی بر همین سخن است و نیازی به هیچ دلیل دیگری نیست.

 

 توسعه و مبانی تمدن غرب- شهید سید مرتضی آوینی- چاپ اول- نشر واحه- مقاله ترقی یا تکامل؟- ص 225

 




????????: لحظه ای درنگ باید...
[ یکشنبه 93/5/12 ] [ 10:44 عصر ] [ ماهتاب ] [ نظر ]

آزاد ساختن تجارت و اصالت دادن به سودمداری، رشد سریع اقتصادی را به همان مفهومی که در اقتصاد غرب مطرح است به همراه خواهد داشت، اما باز هم همان طور که در غرب اتفاق افتاده، این رشد سریع اقتصادی هرگز در جهت توزیع عادلانه ثروت و از بین بردن فاصله های طبقاتی نخواهد بود. دیاگرام های رشد درآمد ملی به نحوه توزیع ثروت کاری ندارد و معلوم نیست که این رشد اقتصادی حتما در جهت محرومین اتفاق بیفتد، و بالعکس، اگر از الگوهای غربی تقلید شود نتیجه همان است که در دنیای امروز می بینیم: رشد خارق العاده ثروت در یک قطب خاص و در مقابل آن، فقری به همان نسبت عمیق و وحشتناک در جانب دیگر.

 

توسعه و مبانی تمدن غرب- شهید سید مرتضی آوینی- نشر واحه- مقاله سودپرستی، بنیان اقتصاد آزاد- ص 139

 




????????: لحظه ای درنگ باید...
[ جمعه 93/2/26 ] [ 11:23 صبح ] [ ماهتاب ] [ نظر ]

خودپرستی ریشه همه ترس هاست. انسانی که از گرسنگی وحشت دارد، با اولین محاصره اقتصادی تسلیم می شود. آدمی که از جان خویش می ترسد، با اولین تهدید به زانو می افتد و از حقوق خویش درمی گذرد. همه قدرت های جهنمی دنیا اکنون شب و روز در این اندیشه اند که نقطه ضعف و انفصام کار ما را پیدا کنند و از همان نقطه بر ما فشار بیاورند. هیچ یک از تجربیاتی که درباره انقلاب های دیگر داشته اند، در مورد ما کارگر نبوده و حیله ها یکی پس از دیگری شکست خورده است. این عروة الوثقایی که ما بدان تمسک جسته ایم، چیست و در کجاست؟

 

توسعه و مبانی تمدن غرب- شهید سید مرتضی آوینی- نشر واحه- مقاله سودپرستی، بنیان اقتصاد آزاد- ص 136





????????: لحظه ای درنگ باید...
[ جمعه 93/2/26 ] [ 11:22 صبح ] [ ماهتاب ] [ نظر ]

1) ...

چند نفری زمان حمله را از شما پرسیدند.

گفتید: خیلی نباید مانده باشد.

گفتند: فرصت خوابیدن هست؟

خسته بودند. شب قبل نخوابیده بودند. باران بی امان باریده بود و سنگرها را آب برداشته بود.

گفتید: فرصت چرتی شاید باشد؛ اما سیر خواب نباید شد. خواب را مزه مزه کنید، بچشید ولی سیر نخوابید، ایستاده یا نشسته بخوابید، آنچنانکه بی کم ترین صدا برخیزید. نه امشب فقط که همیشه بر همه چیزتان مسلط باشید. نگذارید که هیچ تمایل و خواسته ای بر شما مسلط شود. اگر چنین باشد دشمن هم نمی تواند بر شما مسلط شود.

... 

جلد اول- داستان آن شب عزیز- صفحه 279


2) ... اختلاف، گاهی اسباب رحمت است، اما جنگ و ستیز و جدال نه در شان شماست.

مؤمنانِ از بند رسته و به ریسمان خدا پیوسته، هرگز به اختلاف نمی رسند؛ بر چه اختلاف کنند؟ بر سرِ چه به جنگ برخیزند؟

جلد دوم- نمایشنامه خار و دل- صفحه 37


 3) جوان: تو آن سقایی که تا عطش نیافرینی، آب به سائل نمی دهی.

     پیر: غیر از این اگر باشد، مستوجب شماتت است.

جلد دوم- نمایشنامه ساحل- صفحه 117


سانتاماریا



????????: لحظه ای درنگ باید...
[ شنبه 93/1/9 ] [ 11:7 عصر ] [ ماهتاب ] [ نظر ]

گاهی بی کرانگی حیاتی که از چشمان یک انسان می درخشد، می تواند فهرست اجمالی از شکوه و حشمت و جلال هستی را بنمایاند؛ زیرا ممکن است چشمان یک انسان آن «من» را نشان بدهد که به تنهایی جانِ جهان است.


زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- علامه محمدتقی جعفری (ره)

 

علامه محمدتقی جعفری



????????: لحظه ای درنگ باید...
[ شنبه 93/1/9 ] [ 10:44 عصر ] [ ماهتاب ] [ نظر ]

مؤمن زندگی دنیاییش دیگه هیجان نداره. او هیجانش رو جای دیگه مصرف می کنه، بچه نیست. بچه ها با جغجغه و شوکولات به هیجان میان! دست بزنی به صورتش برمیگرده فکر میکنه مثلا شیری میخواد بخوره بچه ها اینجورین. خداوند متعال در حدیث قدسی می فرماید: پیامبر من مثل کودکان نباش که با رنگ زرد و قرمز و سیاه و سفید چشمات این ور و اون ور بشه. و با شیرین و ترش یه دفعه ای خیلی چهره ت تغییر پیدا بکنه. بله... زندگی مؤمنانه هیجانات زمینی زیاد نداره؛ چون همه رو به چشم امتحان نگاه می کنه نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی اَلْبَلاَءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی اَلرَّخَاءِ. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: حالت او در بلا مانند حالتی است که در آسایشه (نهج البلاغه/ خطبه 193). وقتی امام (رضوان ا... تعالی علیه) دارند 12 بهمن 57 در هواپیما میان ایران، خبرنگار سؤال می کنه، می فرمایند: من هیچ احساسی ندارم! خبرنگار فکر می کنه متوجه سؤال ایشون نشدن، دوباره به مترجم میگه. مترجم دوباره سؤال رو تکرار می کنه. آقا می فرماید: خب من هیچ احساسی ندارم! میگه آقا شما دارید برمی گردید کشورتون، انقلاب کردید، بالاخره چه احساسی دارید؟! احساسشو می خواد ثبت کنه. من الان احساس می کنم همه ابرها لشکریان آسمانی هستند، به دنبال ما ...!!! نه! من اصلا هیچ احساسی ندارم! بعدها حضرت امام فرموده بودند: حال من تو اون وقتی که 12 بهمن داشتم میومدم ایران با اون وقتی که 15 خرداد 42 یعنی 15 خرداد که یه مقدار فاصله داشت، سال 42 من رو دستگیر کردن از قم که معلوم نبود من رو اعدام می کنند یا چه می کنند، نگاه کردم دیدم برای من فرقی نمیکنه. کسی که موحد بشه یه مقدار هیجانات دنیایی ازش گرفته میشه. آقا پس ما از چی لذت ببریم؟ زندگی به همین تلخ و شیرین هاش سرگرم کننده ست. برای نوزادان بله. ولی انشاء ا... ماها بالغ بشیم، از نوزادی و بچگی در بیایم. این حالاتی که شما می گید حالات مردم عادیه، در حدیث هست که خداوند متعال می فرماید: این حالات، حالات بچه هاست. بچه ها اینجورین. دیگه هر اتفاقی که بیفته براش زیاد تفاوتی نداره. خب این آدم چه جوری زندگی می کنه؟ زندگی و لذتش؟ مولای بذکرک عاش قلبی: عیش دل من زندگی من با توئه؛ من با تو ام...

 


پی نوشت:

1- بخشی از سخنرانی استاد پناهیان در دانشگاه امام صادق (ع)- محرم 92- شب نهم

2- دوستان از اونجایی که این مجموعه سخنرانی برای بنده بسیار کاربردی بود، دوست داشتم بخش هاییش رو تقدیم کنم؛ اما چون مقدمات بسیاری لازم داره، ممکنه برش صحیحی انتخاب نکرده باشم! اگر امکان تهیه مجموعه براتون وجود داشت، که عالیه! اما اگه نه، یا اگه انتقادی به متن یا حتی انتخاب بنده وارده لطف بفرمایید مطرح کنید تا در حد فهمم از مجموعه سخنرانی ها پاسخ بدم یا نهایتا واگذار کنم به بخش های دیگری از سخنرانی های استاد.

یا علی


خنده یا گریه؟! چرا؟!



????????: لحظه ای درنگ باید...
[ دوشنبه 92/12/26 ] [ 6:14 عصر ] [ ماهتاب ] [ نظر ]

علی (ع) در مسائل فردی و شخصی در نهایت درجه نرم و مهربان و خوشروست، ولی در مسائل اصولی یک ذره انعطاف نمی پذیرد. دو نمونه را به عنوان دلیل ذکر می کنم. علی مردی بود بشّاش، بر خلاف مقدس مآب های ما که همیشه از مردم دیگر بهای مقدسی می خواهند، همیشه چهره های عبوس و اخم های در هم کشیده دارند و هیچ وقت حاضر نیستند یک تبسم به لبشان بیاید، گویی لازمه قدس و تقوا عبوس بودن است. گفت:


صبا از من بگو یار عبوساً قمطریرا را

نمی چسبی به دل زحمت مده صمغ و کتیرا را


چرا باید این طور بود و حال آنکه: «المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه» (نهج البلاغه/ حکمت 333): مؤمن بشاشتش در چهره اش است و اندوهش در دلش. مؤمن اندوه خودش را در هر موردی (اندوه دنیا، اندوه آخرت، مربوط به زندگی فردی، مربوط به عالم آخرت، هر چه هست) در دلش نگه می دارد و وقتی با مردم مواجه می شود شادی اش را در چهره اش ظاهر می کند. علی (ع) همیشه با مردم با بشاشت و با چهره بشّاش روبرو می شد، مثل خودِ پیغمبر. علی (ع) با مردم مزاح می کرد مادام که به حد باطل نرسد، همچنان که پیغمبر مزاح می کرد. رنود {ضد} مولا یگانه عیبی که برای خلافت به علی گرفتند- عیب واقعی که نمی توانستند بگیرند- این بود که گفتند: «عیب علی این است که خنده روست و مزاح می کند؛ مردی باید خلیفه بشود که عبوس باشد و مردم از او بترسند، وقتی به او نگاه می کنند بی جهت هم شده از او بترسند.» پس چرا پیغمبر این طور نبود؟ خدا که درباره پیغمبر می فرماید:


«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک...»؛ (آل عمران/ 159)


اگر تو آدم تندخو و خشن و سنگدلی می بودی، نمی توانستی مسلمین را جذب کنی و مسلمین از دور تو می رفتند.


سیره نبوی- استاد شهید مرتضی مطهری (ره)- صفحه 121- انتشارات بینش مطهر


شادم به شادمانی حجابم!

برداشت آزاد:

اینایی که همیشه اخمو اند می خوان بگن ما هم ابرو داریم؛ شایدم می خوان بگن: ما مقدس مآبیم!!!



????????: لحظه ای درنگ باید...
[ سه شنبه 92/12/6 ] [ 10:32 عصر ] [ ماهتاب ] [ نظر ]

عروسکی که به تن کرده با خودش مو نمیزنه! تپل و بامزه. هر وقت می بینمش ناخودآگاه یه لبخند مهمون ناخونده صورتم میشه! حتی با وجود این که عروسک پوشیده، مهربونی چشماشو میشه تو حرکت دستاش دید. دستاش رو با تمام وجود دور گردن بچه هایی می اندازه که با دهن باز و چشمای مشتاق بهش زل می زنن؛ و بعد رد لبخند رو می بینی که تا بناگوش بچه ها امتداد پیدا می کنه! بچه ها هم با همه هیجانی که از دیدن عروسک محبوبشون بهشون دست میده، گردنشونو تا جایی که می تونن به عقب خم می کنن تا بلکه بتونن صورتشو ببینن. چند قدمی این عروسک پر تکاپو می تونی مادرایی رو ببینی که دوربین به دست و لبخند بر لب منتظرن تا نوبت بچه شون بشه و با عروسک ما برا بچه شون خاطره سازی کنن!

مسیرم هر روز از جلوی این مغازه میگذره. بارها دیدمش. همیشه همینطوریه. تا حالا ندیدم با کسی حرف بزنه. اما مثل اینکه یه بخشی از یه پانتومیم رو برای همه بچه هایی که از جلوش رد می شن اجرا می کنه! یه دور دورشون می چرخه و دستاشون رو می گیره و ورجه وورجه می کنه. بعد میشینه کنارشون یا اگه خیلی کوچولو باشن بغلشون می کنه و باهاشون عکس می اندازه. می شناسمش.

یه بار ازش پرسیدم: «چرا با بچه ها حرف نمی زنی؟! بچه ها دوستت دارن. لا اقل وقتی بهت سلام می کنن جواب سلامشون رو بده.»

گفت: «براشون دست تکون می دم که! اگه حرف بزنم می ترسن!!!»

دیگه هیچ حرفی نداشتم بزنم. حدسم درست بود. مهربونی اش اجازه نمیداد رویای بچه ها رو خراب کنه!

حالا دیگه هر وقت از جلوش رد میشم لبخند روی صورتم به طرفة العینی محو میشه! هنوز هم بازارش سکه ست. همه بچه ها برای اینکه باهاش عکس بگیرن حاضرن مدت ها تو صف بمونن. نمی دونم چند تا از این بچه ها از اینکه جواب سلامشون یه بای بای تصویریه و صوتی پشت بندش نیست دلگیر می شن؛ اما حتما عروسک قصه ما برای تک تک سلام هایی که جواب نمیده غصه می خوره...

خوب که نگاه می کنم زیاد هم شبیه عروسکی که پوشیده نیست! چشمای بی روح و خندان عروسک هیچ شباهتی به چشمای پُر نور و غمبار سعید ندارن!


مردی به قامت یک عروسک




????????: لحظه ای درنگ باید...
[ شنبه 92/11/12 ] [ 3:19 عصر ] [ ماهتاب ] [ نظر ]
........

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

?????? ?????

ماهتاب «زیر سایه آفتاب» هست شـد؛ و تحفه درویشــــی اش، به رسم کـهــنــــه نیستی، ظلمت و تیرگی ماند. ماهتابی و نیستی ما راست؛ و آفتــــابی و هستی، هستی بخش عالم افروز را. در خنکای این سـایـه سار، رخصت ماندن می طلبیم...
??????? ??