زیر سایه آفتاب |
سرتو می اندازی پایین و تخته گاز می ری... انگار هیچکس نمی بیندت! یهویی یکی سه تا ضربه آروم می زنه پشت شونه هات و میگه: «کجا؟!! بودیم خدمتتون!» بعدش هم تنها سرمایه ای که برات می مونه تا باهاش از خودت دفاع کنی یه لبخند زشت و بی ریخته! مثل بچه ای که تکالیفشو ننوشته و سربزنگاه معلم مچشو گرفته! غلط کردم! (من فهمیدم جریمه ام کردی! این یه بار رو فهمیدم!)
????????: عاشقانه ها... [ سه شنبه 92/11/15 ] [ 10:20 عصر ] [ ماهتاب ]
[ نظر ]
|
|
[ ????? : ????? ????? ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |