...
ای حسین، دلم گرفته و روحم پژمرده، در میان طوفان حوادث که همچون پر کاه ما را به این طرف و آن طرف میکشاند، مایوس و دردمند، فقط بر حسب وظیفه به مبارزه ادامه میدهم، و گاه گاهی آنقدر زیر فشار روحی کوفته میشوم که برای فرار از درد و غم دست بدامان شهادت میزنم تا از میان این گرداب وحشتناکی که همه را و انقلاب را فرو گرفته است، لااقل گلیم انسانی خود را بیرون بکشم و این عالم دون و این مدعیان دروغین را ترک کنم و با دامنی پاک و کفنی خونین بلقاء پروردگار نائل آیم...
ای حسین مقدس، روزگار درازی بود که هر انقلابی را مقدس میشمردم و نام او را با یاد تو توام میکردم؛ و قلب خود را میگشودم و انقلابیون را و او را در قلب خود جای میدادم و به عشق تو او را دوست میداشتم و بقداست تو او را مقدس میشمردم و در راه کمک به او از هیچ فداکاری حتی بذل حیات و هستی خود دریغ نمیکردم...
اما تجربه، درس بزرگ و تلخی به من داد که اسلحه و کشتار و انقلاب و حتی شهادت بخودی خود نباید مورد احترام و تقدیس قرار گیرد. بلکه آنچه مهم است انسانیت، فداکاری در راه آرمان انسانها، غلبه بر خودخواهی و غرور و مصالح پست مادی و ایمان به ارزش های الهی است. مقاومت فلسطین برای ما به صورت بت در آمده بود و بی چون و چرا آن را میپذیرفتیم و میپرستیدیم و راهش را، کارش را و توجیهاتش را قبول میکردیم. اما دریافتم که بیش از هر چیز انسانیت و ارزشهای انسانی و خدائی ارزش داردـ و هیچ چیز نمیتواند جای آنرا بگیرد باید انسان ساخت، باید هدف را بر اساس سلسله ارزش ها معین نمود و معیار سنجش را فقط و فقط بر مبنای انسانیت و ارزش های خدایی قرار داد.
ای حسین، امروز نیز تو را تقدیس میکنم؛ اما تقدیسی عمیقتر و پرشورتر که تا اعماق وجودم و تا آسمان روحم به تو عشق میورزد و تو را میخواهد و تو را میجوید.
ای حسین، دردمندم، دلشکستهام، و احساس میکنم که جز تو و راه تو داروئی دیگر تسکین بخش قلب سوزانم نیست...
ای حسین! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش میکشیدی، میبوسیدی، وداع میکردی؛ آیا ممکن است هنگامیکه من نیز به خاک و خون خود می غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟
...
شهید دکتر مصطفی چمران
????????:
سایه نشین های عالم افروز!