سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر سایه آفتاب

با هیجان خاصی دستشو بلند کرد و با صدایی که از حد عادیش کمی بلندتر بود پرسید:

- خانم اجازه؟! «هفت» عدد خوبیه؟!

- خب... اعداد با هم فرقی ندارن! تنها تفاوتشون مقداریه که نشون میدن؛ مثل وظایفی که به عهده آدمای مختلف گذاشته میشه!!! و الا همه عدد هستن! همین!

- نــــــــــــــــــــه... حالا «هفت» عدد خوبی هست یا نه؟!

- الان دارم درس میدم عزیزم!!!

- حالا شما بگین!

- به نظر من واقعا اعداد با هم فرقی ندارن! نمیشه گفت کدوم خوبه و کدوم بد!

...


زنگ تفریح؛ همون شاگرد کنار میز معلم:

- خانم اجازه؟! ما هفت هزار تومن بیش تر نداریم؛ به نظرتون اگه با این پول یه هدیه برای خواهرمون بخریم خوشحال میشه؟!

- البته که خوشحال میشه عزیزم! قیمت هدیه که مهم نیست؛ خواهرت درک میکنه که تو همه پولی رو که داشتی برای شاد کردن اون دادی. من مطمئنم که خواهرت خیلی خوشحال میشه.

- از کجا بفهمم که خوشحال شده؟!

- از چشماش؛ از لبخندی که روی لباش میشینه؛ از جملاتی که به تو میگه و ...

- اما من که نمی بینمش! خواهرم مُرده!

- خب...!!! پس... حالا که... نمی بینیمش... باید یه جوری هدیه شو انتخاب کنیم که مطمئن باشیم خوشحال شده!

- چه جوری؟!

- نظرت چیه با پولت به کسی هدیه بدیم که مطمئنیم خواهرت از شادی اون شاد میشه؟

- خوبه... می دونم به کی باید هدیه بدیم! من یه خواهر خونده دارم که بعد از فوت خواهرم، خواهر من شده! هم اسم خودش هم هست. مامانم هر ماه براش پول میفرسته...

- عالیه! می تونی یه هدیه قشنگ برای خواهرت بفرستی.

انگار که این دقیقا اون چیزی که می خواست بشنوه نبوده، لبخند روی صورتش محو شد!

- اما... من بازم نمی تونم ببینم که خوشش اومده یا نه!

معلم دستای کوچیک شاگرد رو گرفت و گفت:

- مطمئنم که هر دوشون خوشحال میشن! خیلی هم خوشحال میشن...





????????: تجربیات یه مدیر تازه کار!
[ یکشنبه 93/4/15 ] [ 7:56 عصر ] [ ماهتاب ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

?????? ?????

ماهتاب «زیر سایه آفتاب» هست شـد؛ و تحفه درویشــــی اش، به رسم کـهــنــــه نیستی، ظلمت و تیرگی ماند. ماهتابی و نیستی ما راست؛ و آفتــــابی و هستی، هستی بخش عالم افروز را. در خنکای این سـایـه سار، رخصت ماندن می طلبیم...
??????? ??