سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر سایه آفتاب

سفر جدا از جنبه های تفریحی و سرگرم کننده اش (که متاسفانه همیشه چنین نگاهی به آن شده است) دارای یک سویه ی مهم فرهنگی است. آشنایی با سرزمین های دیگر، آدم را از چارچوب دُگم فکری اش خارج می کند. او را به این نتیجه می رساند که همه دنیا همین چاردیواری محصور اطرافش نیست و تازه می فهمد که در گستره این جهان چقدر ناچیز است و دنیا چقدر شوخی تر از آن چیزی است که خیال می کرده. در عین حال به این نتیجه می رسد که دنیا آن قدرها هم که فکر می کند، بزرگ نیست و آدم هایی به ظاهر غریبه در نقاطی که به لحاظ جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی مشابهتی با هم ندارند، یک باره به فصل مشترک هایی از تفکر و احساس می رسند.

همه آدم ها، صرفنظر از سن و جنسیت و ملیت و حرفه، یک دنیای درونی دارند که «من» شان هسته اصلی این دنیاست. «من» آن ها در طول مسیر زندگی بزرگ و بزرگ تر می شود تا جایی که تمام آن دنیای درونی را می گیرد. در چنین شرایطی است که آدم حضور هیچ دیدگاه و تفکر دیگری را برنمی تابد و تمام دنیایش مماس بر موجودیت خودش می شود. و درست در چنین موقعیتی است که آدم ها به بدگویی از هم می پردازند،انتقاد ناپذیر می شوند، غیبت می کنند، تهمت می زنند، دنیایشان سطحی می شود و ...

این اتفاق قابل پیشگیری است. بدیهی است که نمی شود از رشد آن «من» جلوگیری کرد. پس تنها راه باقی مانده این است که آن دنیای درونی چنان رشد کند که نسبت اختلاف حجم «دنیای درونی» و «منِ» آدم ها همواره ثابت بماند. در این فضای خالی اطراف «من» است که دیدگاه آدم های دیگر جا می گیرد. در چنین فضای قابل تنفسی است که آدم احساس می کند همه حقیقت نزد او نیست و تنها او نیست که در این جهان حق هستی دارد. تمام این ها را گفتم تا به این نقطه برسم که یکی از مهم ترین راههای گسترش حجم این «دنیای درونی»، و حفظ نسبت اختلاف آن با «من»، سفر است. فرقی نمی کند سفر به کجا، به هر جایی که بشود؛ نزدیک یا دور. علاوه بر این، سفر یک ویژگی دیگر نیز دارد؛ در سفر است که آدم میزان علاقه به سرزمینش را می فهمد، و در بازگشت، وطنش، شهرش، محله اش و خانه اش را بیش تر دوست دارد.

 

مارک و پلو- منصور ضابطیان- چاپ هفتم- مقدمه- صص 8 و 9

 



[ جمعه 93/12/1 ] [ 11:27 صبح ] [ ماهتاب ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

?????? ?????

ماهتاب «زیر سایه آفتاب» هست شـد؛ و تحفه درویشــــی اش، به رسم کـهــنــــه نیستی، ظلمت و تیرگی ماند. ماهتابی و نیستی ما راست؛ و آفتــــابی و هستی، هستی بخش عالم افروز را. در خنکای این سـایـه سار، رخصت ماندن می طلبیم...
??????? ??