• وبلاگ : زير سايه آفتاب
  • يادداشت : من ديگه حرفي ندارم!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تبصره...؟؟!
    پاسخ

    سلام/ بله! تبصره... يه بار به اون انسان ناجي نگاه کنيد! آرامش احمقانه نگاهش و فکري که پشت اين نگاه هست آدمو ديوونه مي کنه! بماند که کل سرمايه ش هم نه خودشو نجات ميده نه اون يکيو! و باز هم بماند که با چه اطميناني سرمايه ش رو از خطر دور نگه داشته، اما اين اطمينان در حرکت دست سمت راستش ديده نميشه! به فرض اين که شنا بلد نباشه فقط يک راه منطقي براي نجات مي مونه؛ اونم اون تکه چوبه! (البته من الان فقط اينو مي بينم! شايد راه حل ديگه اي هم باشه) ولي اون چوب به درد بخور الان فقط معطل حفاظت از سرمايه بي ارزش اين آقا مونده!/ حالا از ديد اون غريق نگاه کنيد! چطور ممکنه تو همچين فاصله اي از خشکي غرق بشه؟! به علاوه اين که شخصا اگه جاي اون آدم باشم و در حال غرق شدن، ترجيح ميدم ثانيه هاي آخر زندگيمو با همچين آدمي سهيم نباشم! و به همين درد خودم بميرم!/ تازه از اين دو تا بدتر خيلي موقعيت هاي کاريکاتوري رو مي تونم براتون بشمرم که يا نقش اون ناجي رو بازي مي کنيم يا اون غريقه يا حداقل نفر سومي که گناهش از هر دو اين ها سنگين تره! (خلاصه ش اين بود!)