سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر سایه آفتاب

...

اینجا نقطه صفر پروانه شدن است. برگ های توت، ما را فریب دادند و ما همه این سال ها پیله تنیدیم. پیله، پیله. جوری شد که از لابلای لایه ها نمی شد ما را شناخت و حالا اینجائیم، ما شفیره های فربه.

وای اگر فصل پروانه شدن نرسد. وای اگر پیله ها ما را خفه کنند. وای اگر تا ابد کرم بمانیم.

اینجا نقطه صفر پروانه شدن است. کسی از بیرون کمک می کند تا تو رها شوی. نه فقط از لباس هایت. از اسارت هایت. از بندها و زنجیرهایت. شادی پوست انداختن در این بهار، تو را مست می کند. پروانه کجا بودی؟ چه دیر آمدی؟ تو از اول قرار بود فقط دور این بام و در بگردی.

...

چطور قرار است بگویم «بله» وقتی در تمام عمرم بر هیچ تصمیمی استوار نمانده ام؟ مرا می گذارد روبروی همه ذراتی که نمی دانند چرا من از آن ها برترم و نمی دانند چرا برای من آفریده شده اند، بعد از من می خواهد که روبروی همه شان- کوه و دریا و بیابان- فریاد بزنم: «بله»، آن هم وقتی که خودش می داند من زیر این بار می شکنم و تاب نمی آورم: «لم نجد له عزما»

شاید کل ماجرا همین است. همین گفتن و بار بر دوش گرفتن، تاب آوردن، شکستن و بعد دوباره برخاستن. دوباره «امانت»! اگر همه ماجرا این است، پس تسلیم!

لبیک می گویم. همانطور که همه پدرانم گفتند. من فرزند همان هایم. فرزند شانه هایی که تاب آوردند یا تاب نیاوردند.

 

خدا خانه دارد(کتاب های پرسمان/1)- فاطمه شهیدی- چاپ چهارم- وای اگر فصل پروانه شدن نرسد- صص 99 و 100

 



[ یکشنبه 94/4/28 ] [ 1:28 عصر ] [ ماهتاب ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

?????? ?????

ماهتاب «زیر سایه آفتاب» هست شـد؛ و تحفه درویشــــی اش، به رسم کـهــنــــه نیستی، ظلمت و تیرگی ماند. ماهتابی و نیستی ما راست؛ و آفتــــابی و هستی، هستی بخش عالم افروز را. در خنکای این سـایـه سار، رخصت ماندن می طلبیم...
??????? ??